جدول جو
جدول جو

معنی سخن کردن - جستجوی لغت در جدول جو

سخن کردن
(کِ گَ دَ)
سخن گفتن. شرح دادن. توصیف:
کجا بتوان سخن کردن ز رویش
چه گویم زآن کمند مشکبویش.
نظامی.
تو آن نئی که کنی با کسی بمهر سخن
برای هیچ چه ضایع کنم محبت خویش.
باقر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ / نِ کَ / کِ دَ)
محکم کردن. سفت کردن. زفت کردن:
چون بچۀ کبوتر منقار سخت کرد
هموار کرد موی و بیوکند موی زرد.
بوشکور.
، محکم بستن: چهارتن بودند از مهتران عجم... پیش پیغمبر علیه السلام آمدند بکمرهاء زرین میان سخت کرده. (مجمل التواریخ) ، مشکل ساختن:
بترس سخت ز سختی چو کار آسان شد
که چرخ زود کند سخت کار آسان را.
ناصرخسرو.
مکن خواجه بر خویشتن کار سخت
که بدخوی باشد نگونساربخت.
سعدی.
- دل سخت کردن، مصمم شدن. یکدل شدن. نامتزلزل بودن:
دل بر تمام توختن وام سخت کن
با این دو وام دار ترا کی رود دوام.
ناصرخسرو (دیوان چ کتاب خانه تهران ص 260).
- سخت کردن در، بستن آن:
خود اندر پرستش گه آمد چوگرد
بزودی در آهنین سخت کرد.
فردوسی.
ز بیگانه ایوانش پردخت کرد
در کاخ شاهنشهی سخت کرد.
فردوسی.
چون رسولان و حاجب که با ایشان... آمده بودند اندر رفتند در سخت کردند و آن دیگران را اندر گذاشتند. (تاریخ سیستان). چون اندرون (هاشمیه) شدند جنازه بینداختند و در سخت بکردند و سلاحها از زیر جامه بیرون آوردند. (مجمل التواریخ). و عمرو بن لیث را به حجره ای بازداشته بود (معتضد خلیفه) و در سخت بکرده. (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا
نیکانیدن چیزی را زیر خاک کردن، بخاک سپردن مرده بگور کردن میت، پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخش کردن
تصویر بخش کردن
تقسیم کردن، توزیع
فرهنگ لغت هوشیار
آژنگ افکندن یان دو ابرو ترش کردن روی خشم گرفتن گره بر ابرو در آوردن در حال خشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخل کردن
تصویر اخل کردن
در کاری خلل وارد آوردن کار شکنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
فرا گرفتن فرا ستدن، دریافتن، برداشت کردن گرفتن ستدن یافتن دریافت کردن، فرا گرفتن درک کردن، یا اخذ کردن از... برداشت کردن از
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعی کردن
تصویر سعی کردن
کوشیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
گوراندن، خاکسپاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رخنه کردن
تصویر رخنه کردن
رسوخ کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بخش کردن
تصویر بخش کردن
تخصیص
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سبک کردن
تصویر سبک کردن
اهانت
فرهنگ واژه فارسی سره
دشوار کردن، پیچیده کردن، مشکل کردن، صعب کردن
متضاد: آسان کردن، سهل کردن، محکم کردن، استوار کردن، سفت کردن، محکم بستن
متضاد: سست کردن، سست بستن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
تصلّبٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
Harden, Stiffen
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
durcir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
कड़ा करना , सख्त करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
закалять , затвердеть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
verhärten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
загартовувати , затвердіти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
utwardzać, stwardnieć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
使变硬 , 变硬
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
endurecer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
indurire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
endurecer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
verharden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
mengeras, mengeraskan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
سخت کرنا , سخت کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
শক্ত করা , শক্ত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
ทำให้แข็ง , แข็ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
kuimarisha, kugandisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
硬化する , 硬くする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
להקשיח , להקשיח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
단단하게 만들다 , 굳히다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
sertleştirmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی